دیو دین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
دیودین ؛ شیطان و ابلیس. ( ناظم الاطباء ) . || صورت وهمی. غول. ( ناظم الاطباء ) . موجود افسانه ای که او را با قدی بلند و هیکلی مهیب و درشت تصور کنند. عفریت. غول : و هرچ بجهان اندر بود از دیو و پری و وحوش و جمندگان. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
چو جمشید دیوت بفرمان نبود
چو کاوس گردونت ایوان نبود.
فردوسی.
که آن خانه دیو افسونگر است
طلسم است و دربند جادو در است.
فردوسی.
اگر چند فرزند چون دیو زشت
بود نزد مادر چو حور بهشت.
اسدی.
خسرو ماپیش دیو جم سلیمان شده ست
وان سر شمشیر او مهر سلیمان جم.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 71 ) .
چرا از دیو جستم مهربانی
چرا از کور جستم دیده بانی.
( ویس و رامین ) .
دشمن تو گر بجنگ تخت تو بگرفت
دیو گرفت از نخست تخت سلیمان.
ابوحنیفه ٔاسکافی ( تاریخ بیهقی ) .
ز جن و انس و وحوش و طیور و دیو و پری
شدند جمله مر او را مطیع و فرمانبر.
ناصرخسرو.
گاو مانند دیوی از دوزخ
سوی آن زال تاخت از مطبخ.
سنائی.
دیو بر تخت سلیمان چو سلیمان نشود.
سنائی.
محی الدین که سلیمان صفت است و خدمش
دیو و انس و ملک و جان بخراسان یابم.
خاقانی.
مهبط نور الهی نشود خانه دیو.
کمال اسماعیل.
دیو هم وقتی سلیمانی کند
لیک هر جولاهه اطلس کی تند.
مولوی.
دیو خوشروی به از حور گره پیشانی.
سعدی.
... [مشاهده متن کامل]
چو جمشید دیوت بفرمان نبود
چو کاوس گردونت ایوان نبود.
فردوسی.
که آن خانه دیو افسونگر است
طلسم است و دربند جادو در است.
فردوسی.
اگر چند فرزند چون دیو زشت
بود نزد مادر چو حور بهشت.
اسدی.
خسرو ماپیش دیو جم سلیمان شده ست
وان سر شمشیر او مهر سلیمان جم.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 71 ) .
چرا از دیو جستم مهربانی
چرا از کور جستم دیده بانی.
( ویس و رامین ) .
دشمن تو گر بجنگ تخت تو بگرفت
دیو گرفت از نخست تخت سلیمان.
ابوحنیفه ٔاسکافی ( تاریخ بیهقی ) .
ز جن و انس و وحوش و طیور و دیو و پری
شدند جمله مر او را مطیع و فرمانبر.
ناصرخسرو.
گاو مانند دیوی از دوزخ
سوی آن زال تاخت از مطبخ.
سنائی.
دیو بر تخت سلیمان چو سلیمان نشود.
سنائی.
محی الدین که سلیمان صفت است و خدمش
دیو و انس و ملک و جان بخراسان یابم.
خاقانی.
مهبط نور الهی نشود خانه دیو.
کمال اسماعیل.
دیو هم وقتی سلیمانی کند
لیک هر جولاهه اطلس کی تند.
مولوی.
دیو خوشروی به از حور گره پیشانی.
سعدی.