دیودیده. [ وْ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دیودید. کنایه از دیوانه و مجنون باشد. ( برهان )( از انجمن آرا ). مصروع. جن زده. پری دار : دیو دیدم ز خود شدم خالی دیودیده چنان شود حالی.نظامی.ملک چون جلوه دلخواه نو دیدتو گفتی دیودیده ماه نو دید.نظامی.