دیو دولت

لغت نامه دهخدا

دیودولت. [ وْ دَ / دُو ل َ ] ( ص مرکب ) ( از: دیو فارسی + دولت عربی ) تیزدولت. که دولت او را بقایی نبود و زود زوال پذیرد و برطرف گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). آنکه دولتش را زود زوال باشد. ( شرفنامه منیری ). کنایه از کسی که دولت او سریع الزوال باشد. ( آنندراج ). در اصطلاح کسی را گویند که دولت او را بقایی نباشد. ( از انجمن آرا ). مدبر. ( شرفنامه منیری ). || ( به اضافه ) دشمن دولت. ( شرفنامه منیری ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) دولتی که زود زوال پذیرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس