دیو اباد

لغت نامه دهخدا

( دیوآباد ) دیوآباد. [ وْ ] ( ص مرکب ) آباد کرده دیو. آباد از دیو. || جن دار و جنی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( دیو آباد ) آباد کرد. دیو .

پیشنهاد کاربران

بپرس