دیمومت


مترادف دیمومت: پایایی، جاودانگی، خلود، دوام

لغت نامه دهخدا

دیمومت. [ دَ م َ ] ( ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی. پیوستگی. دوام. پایندگی. جاویدی. بی کرانگی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود :
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ناصرخسرو.

دیمومة. [ دَ م َ] ( ع مص ) همیشگی نمودن. ( از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دوام. ( از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. ( اقرب الموارد ).

دیمومة. [ دَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) بیابان فراخ بی آب. مفازة دیمومة. ( منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. ( از اقرب الموارد ذیل ماده دم م ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - همیشه بودن خلود . ۲ - ( اسم ) همیشگی بادوام .
ماخوذ از دیمومه عربی بمعنای همیشگی .

فرهنگ معین

(دِ یا دَ مَ ) [ ع . دیمومة ] ۱ - (مص ل . ) همیشه بودن ، خلود. ۲ - (اِمص . ) همیشگی ، دوام .

فرهنگ عمید

دوام داشتن، دائم بودن، همیشه بودن.

دانشنامه عمومی

دیمومت ( استمرار - دیرند ) ( به انگلیسی: Duration ) اگر به زمان محدود اطلاق شود. مدت نامیده می شود و اگر به زمان ( با شدّتی متفاوت ) اطلاق گردد، دهر نامیده می شود. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
دیمومت در فلسفه هنری برگسون ( آنری برگسون ) ( به فرانسوی: Henri Bergson ) به معنی خاصی به کار رفته است. مقصود برگسون از دیمومت زمان نفسانی یا زمان درونی است.
دیمومت به این معنی، دیمومت محض یا دیمومت حقیقی یا دیمومت مشخص نامیده می شود و داخل مقوله کیفیت است نه مقوله کمیت.
عقل از هر چیز سیالی می گریزد و به هر چه دست یابد آن را خشک و منجمد می کند. ما، در زمان حقیقی نمی اندیشیم بلکه در آن زندگی می کنیم. [ ۴]
عکس دیمومت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس