دیم

/deym/

معنی انگلیسی:
dame, visage, face, dry farming, (crop)produced by dry farming

لغت نامه دهخدا

دیم. ( اِ ) روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. ( برهان ). روی را گویند. ( جهانگیری ). رخسار. ( اوبهی ). روی. رخ. رخسار. ( صحاح الفرس ). صورت رخساره و چهره. ( آنندراج ) :
ماه گردد دو تاه هر سر ماه
تا نهد بر زمین به مثل تو دیم.
عبدالواسع جبلی.
دیم ما هست ، اگردم او نیست
نام ما هست ، اگرنم او [ نم ابر ] نیست.
سنایی.
- احمددیم ؛ به صورت احمد. به شمائل احمد :
عیسوی دم باد و احمددیم و چشم حادثات
در شکر خواب عروسان از دم و از دیم او.
خاقانی.
- رومی دیم ؛ به چهره رومیان :
عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم
حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم.
فرخی.
- فرخ دیم ؛ با روی فرخ. خجسته روی :
کی بود کی [ که ] بازبینم باز
آن همایون لقا و فرخ دیم.
مسعودسعد.
- کنگردیم ؛ جغدروی :
نیست در قصر شهان شاهین وار
هست بر کنگره ها کنگردیم.
خاقانی.
|| سر. روی. مقابل زیر: لحاف را بکش دیمت ( یا ) بدیمت ، برویت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ظاهراً تحریفی است از لفظ دم بمعنی نزدیک ( دم در ) که کودکان در هنگام بازیهای با تیله نظیر ریگ تو خیط و قرقره بازی و هسته هلوبازی و دوک بازی و نظایر آن وقتی نزدیکترین جا را به مرکز بازی ( خیط یا هسته هلو ) یا دوک ( استخوانی که روی زمین میکارند و با تیله میزنند ) انتخاب کردند گویند: «من دیم » یا «من دیمم » یعنی دم خیط هستم. البته بدین ترتیب این کس حق تقدم را در انداختن تیله از دست میدهد و دیگران که بالاتر از او هستند حق تقدم دارند. اما اگر آنها بسوزند یعنی اشتباه کنند موفقیت و برد وی قطعی است. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || نوعی از چرم هم هست که بتازی ادیم خوانندش. ( برهان ) ( از جهانگیری ). نوعی از چرم. ( غیاث ). مخفف ادیم و ادیم بعربی پوست است که آن را چرم نیز گویند. ( آنندراج ).چرم سرخ. نوعی چرم نیکو. ( یادداشت دهخدا ) :
دام دیو است آنکه نک بر پای و سر
مر تو را دستار خیش و کفش دیم.
ناصرخسرو.
سخن جوید نجوید عاقل از تو
نه کفش دیم و نه دستار شاره.
ناصرخسرو.
گردن دول تو از سیلی چون دیم کنیم
تو مپندار ازین کار که ما کفشگریم.
سوزنی.

بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

روی، رخساره، چهره، دیمه، ودیمرهم گفته شده، دیمه
( اسم ) روی رخسار چهره .
روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند .

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . دیمة ] (ص . ) زراعتی که آن را آبیاری نکنند بلکه با آب باران سیراب شود.

فرهنگ عمید

روی، رخسار،چهره: عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم / حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم (فرخی: ۲۴۶ ).
= دیمه
در قاب بازی، کسی که در بازی حق تقدم دارد.
ویژگی زراعتی که با آب باران نمو کند و آن را آب ندهند.

واژه نامه بختیاریکا

دیدم
بَزگی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دیم: به زراعت آبیاری شده با باران می گویند.
به زراعتی که با دلو، ماشین آلات و مانند آن آبیاری نشود و از آب طبیعی همچون باران مشروب گردد، دیم گویند.
زراعتی هم که با آب جاری بر روی زمین یا از طریق ریشه از آب مجاور خود سیراب می شود، حکم دیم را دارد.
کاربرد فقهی
از عنوان دیم، در باب زکات، سخن گفته اند.
احکام زکات دیم
۱)مقدار زکات غلّات چهارگانه (گندم، جو، کشمش و خرما) در دیم و آنچه در حکم دیم است یک دهم و در غیر دیم (آبی)، یک بیستم است.
۲)زراعتی که از هر دو طریق(آبی و دیم) آبیاری شده، در صورت غلبه ی یک جهت، زکات، تابع همان جهت و در صورت تساوی، در نصف زراعت یک دهم و در نصف دیگر یک بیستم زکات تعلّق می گیرد.

دانشنامه عمومی

دیم (ارز دیجیتال). دیم ( انگلیسی: Diem ) که پیش تر با نام های گلوبال کوین یا فیس بوک کوین و لیبرا شناخته می شد، یک رمزارز مطرح شده از سوی رسانه اجتماعی فیس بوک است. خبر این رمزارز برای نخستین بار در مه و جزئیات بیشتر آن در ژوئن فاش شد و در نهایت در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۹ همراه با انتشار اوراق سفید آن به طور رسمی علنی شد. [ ۱] [ ۲] این پروژه مورد انتقاد[ ۳] [ ۴] و مخالفت بانک های مرکزی قرار گرفته است. [ ۵]
دیم ارز جدید دیجیتالی که شرکت فیسبوک آن را عرضه کرده است. ارزهای رمزنگاری برای کمک به حفاظت از ارزش ارزها در مقابل دستکاری ها و هزینه های مضاعف و پرداخت و امنیت تراکنش ها استفاده می شود.
این ارز که توسط انجمن لیبرا که از شرکت های بین المللی همانند فیسبوک، یوبر و وود افون تشکیل شده است، حمایت می شوند. ویزا کارت و مسترکارت نیز قصد مشارکت با آنها را دارند، هیچگونه از بانک های سنتی در این لیست مشاهده نمی شود.
ارزهای رمزنگاری آتریوم و بیتکوین از نظر ماهیت کاملاً شبیه هم هستند و مرجع واحد خاصی ندارند که بتوان معاملات بین دو طرف را تأیید نمود، بنابراین هرکسی می توانید این کار را انجام دهد. برای تأیید معاملات در بیت کوین باید ثابت کنید که کار را انجام داده اید. اشخاصی که اینکار را با موفقیت انجام دهند ( ثابت کنند که برخی از کارها را انجام داده اند ) ، می توانند معاملات را به دفترچه توزیع شده بلاک چین اضافه کنند و بیت کوین پاداش بگیرند. این فرایند به عنوان ماینینگ نیز شناخته می شود.
تفاوت دیم با سایر ارزهای دیجیتالی در این است که معاملات با یک سیستم بنام «اثبات سهام» مورد تأیید قرار می گیرد. بر مبنای این سیستم، معامله ها توسط افرادی که سهام یا مالکیت ارز داشته اند، مجاز شناخته خواهد شد.
هزینه های معاملاتی دیم باعث می شود تا کاربران سود زیادتری ببرند و انجمن لیبرا نیز این قول را داده تا ارزش ارز را کنترل نموده و به اندازه سایر ارزهای رمز پایه نوسانات نداشته باشند. البته اصلاً مشخص نیست که چه راه حل هایی را برای چنین کاری در نظر گرفته اند، اما ثبات ارزش در برابر عدم قطعیت، مزیت بزرگی خواهد داشت.
عکس دیم (ارز دیجیتال)

دیم (استان آمور). دیم ( به لاتین: Dim ) یک منطقهٔ مسکونی در روسیه است که در استان آمور واقع شده است. [ ۱]
عکس دیم (استان آمور)عکس دیم (استان آمور)عکس دیم (استان آمور)

دیم (خوسف). دیم یک روستا در ایران است که در شهرستان خوسف واقع شده است. [ ۱] دیم ۳۴ نفر جمعیت دارد.
عکس دیم (خوسف)

دیم (شهرستان آلشیفسکی باشقیرستان). دیم ( به لاتین: Dim ) یک منطقهٔ مسکونی در روسیه است که در باشقیرستان واقع شده است. [ ۱]
عکس دیم (شهرستان آلشیفسکی باشقیرستان)عکس دیم (شهرستان آلشیفسکی باشقیرستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دِیْم (dry farming)
از شیوه های کشاورزی متداول در مناطقی با میزان بارش سالانۀ ۳۸ تا ۵۰ سانتی متر. در این مناطق، معمولاً بخش عمدۀ بارش در بهار و اوایل تابستان می بارد و آبیاری مزارع نیز عملی نیست. میزان بذرافشانی با مقدار رطوبت خاک متناسب است و از روش هایی استفاده می شود که اتلاف آب و فرسایش خاک را به حداقل می رسانند. این قبیل زمین ها را غالباً یک سال در میان به آیش تابستانی می گذارند تا رطوبت در خاک ذخیره شود. لازم است محصولات دیمی کاری در برابر کم آبی مقاوم باشند و در اواخر بهار یا در فصل پاییز برسند. غالباً گونه های خاص گندم، جو، ذرت، ذرت خوشه ای، و چاودار را به صورت دیم می کارند.

پیشنهاد کاربران

دیم واژه ای مشترک در زبانهای پهلوی و گیلکیست به معنای صورت و چهره
dim/به گویش مازنی = سمت - سو - چهره - رخسار - صورت - اون دیم = اون سمت - اون طرف - آن سو
dim/به گویش مازنی به صورت یا چهره می گویند
"دیم"در مازندرانی به معنی
" صورت، رخسار" و همچنین
" به سوی" است.
ته دیم: صورت تو
دیمِ تو: به سوی تو
در کارچان ( فارسی دوانی ) به رخسار ، رو دیم می گویند .
دهخدا همه چیز را بسته به دم عربی
در اینها دیم پیوندی با دایم و مدام عربی ندارد - دیم بچم بارش است - ایا ابر دایم میبارد که انرا چنین معنی کردی؟
ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان
کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیم.
...
[مشاهده متن کامل]

ور تو گوئی که کف میر چو ابر است خطاست
که کف میر درم بارد و از ابر دیم.
تا سبزه تازه تر بود و آب تیره تر
جائیکه بیشتر بود آنجایگه دیم.
مقرعه زن گشت رعد مقرعه او درخش
غاشیه کش گشت باد غاشیه او دیم.
منوچهری

بررسیِ واژگانِ "هندیمان، هندیمانیدن؛هندیمانیهیستَن" در زبانِ پارسی میانه:
( این پیام در راستایِ گزینشِ واژگانِ سره به جایِ واژگانِ"معرفی، ویزیت، معرفی کردن، ویزیت کردن" نوشته می شود. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژها در کارواژه یِ "هندیمانیدن": ( هَن. دیمان. یدَن ) / ( هَن. دیم. ان. یدَن )
1 - پیشوندِ "هَن"
پیشوند"هَن" که دیسه یِ دیگرِ آن در زبانِ پارسی " اَن" می باشد، عملگری برایِ نشان دادنِ
1. 1 - " با، باهمدیگر، باهم، هم"
2. 1 - "حضور، درحضور، در کنار، پیشِ"
است که در کارواژه یِ "هندیمانیدن" چمارِ ( =معنایِ ) 1. 1 مدنظر است؛بمانندِ واژگانِ"انباشتَن، اندوختن و. . . ".
2 - دیمان/دیم:
" دَئِمَن، دَئیمَن ( دیمَن ) "واژه ای اوستایی به چمِ
1. 2 - " چشم، تخمِ چشم"
2. 2 - بینایی، نگاه، دید، نظر"
بوده است. "دیمان" در واژگانِ "هندیمان، هندیمانیدَن" برآمده از همین واژه یِ اوستاییِ " دَئِمَن" است.
واژه یِ "دیم" در پارسی و گویشهایِ ایرانی به چمِ "روی، چهره، رخسار" آمده است که با واژه یِ اوستاییِ " دَئِمَن" همریشه است. شما می توانید این واژگان را با واژه یِ "دیم" در زبانِ پارتی همسنجی کنید. ما برایِ پیشبردِ هدفمان و آسانتر شدنِ واگویشِ ( =تلفظِ ) واژگان، "دیم" و " ان" را در واژه یِ "دیمان" از یکدیگر جداساخته تا " ان" را در اینجا "نشانه یِ گذراساز" گردانیم بمانندِ "خوردَن/خوراندَن"؛ چراکه "دیم" در زبانِ پارسی بخودیِ خود به چمِ "روی، چهره، رخساره" است. ( چنین دستبرَِشی ( =مداخله ای ) با دستورِ زبانِ پارسی سازگاری دارد. )
( فراموش نکنید که " ان" در واژه یِ "دئِمَن/دیمان" از زبانهایِ اوستایی و پارسی میانه، نشانه یِ گذراساز نیست. )
3 - نشانه یِ مصدریِ " - یدَن"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
برپایه یِ ( 1. 1 ) و ( 2 ) در بالا، "هندیمان/اَندیمان" بازنمایی کننده یِ " بایکدیگر چهره به چهره کردن /شدن، رخ تو رخ کردن/شدن" است؛از همین روست که در زبانِ پارسی میانه، از واژه یِ"هندیمان" چمارِ ( =معنایِ ) "معرفی کردن/شدن" دریافته می شود. برای نمونه:
بهروز دو دوستش را به یکدیگر اَندیماند ( اَندیمانید ) . . . بهروز دو دوستش را به یکدیگر معرفی کرد.
نکته 2 و پیشنهاد1 ( بسیار مهم ) :
هنگامی که در دانشِ مزداهی ( =ریاضی ) یا گیتیک ( =فیزیک ) میخواهیم یک نماد یا فرمولی را "معرفی کنیم"، نباید کارواژه یِ " اَندیماندَن" را بکار بُرد. چرا؟
چون در مزداهی ( =ریاضی ) ما با شناختِ " چهره به چهره یا رُخ تو رُخ" سروکار نداریم.
پس باید چه کرد؟
اینجاست که پیشوندِ " ای/e" یا " ایو/ew" در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به چمِ "یک" بکارمان می آید ( به پی نوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ "یک" مراجعه کنید ) .
از آنجایی که در آغاز تنها یکبار و آنهم برای همیشه نمادی یا فرمولی یا مفهومی در مزداهی ( =ریاضی ) معرفی می شود، از پیشوندِ " ای/ایو" بهره می گیریم. چنانکه در زبانِ آلمانی نیز کارواژه یِ "einfuehren" که دارایِ پیشوندِ " ein" به چمِ "یک" هست، بکار می رود. پیشوندِ " ein" دازانه ای ( عملگری ) برای نشان دادن "ورود به چیزی/کاری" است. همین نقش میتواند برای پیشوندِ " ای/ایو" بازانگاشته شود.
fuehren نیز در زبانِ آلمانی به چمِ"هدایت کردن، راهنمایی کردن، منتهی شدن" است. در واژه یِ "introduce" نیز "duce" برآمده از واژه یِ "ducere " به چمِ " هدایت کردن، راهنمایی کردن، سوق دادن" میباشد و بخشِ نخستِ "introduce" نیز همان " inter" در زبانهای اروپایی یا " اَندر" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی می باشد. بکارگیریِ پیشوندِ "ای/ایو" از پیشوندِ " اَندَر" برایِ کارواژه یِ "معرفی کردن" در مزداهی ( =ریاضی ) بهتر است و کارواژه ای که پشتِ پیشوند می نشیند، بهتر است دارای چمارِ ( =معنای ) "هدایت کردن، راهنمایی کردن، سوق دادن" باشد . از همین رو، با بکارگیریِ کارواژه هایِ "هاختَن" و " آنیدن ( آ - نیدَن ) ) " در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ "هدایت کردن، راهنمایی کردن، سوق دادن" می توان به این مهم دست یافت؛
بنابرآنچه در بالا گفته شد، به جایِ کارواژه یِ "معرفی کردن ( در مزداهی ) " یا "einfuehren" چنین پیشنهاد می شود: " ایوهاختن/ایهاختَن" یا " ایوانیدَن".
پیشنهاد2:
بر پایه یِ آنچه در زیرِ تکواژِ "دیم" گفته شد، می توان به جایِ واژه یِ "هندیمانیهیستَن" از واژه یِ " هَندیمیدَن/اَندیمیدَن" بهره گرفته شود که گذرایِ آن "هندیمانیدَن/اندیمانیدن" می شود.
پیشنهاد3:
می توان به جایِ واژه یِ "ویزیت کردن" از کارواژه یِ "دیمیدَن" بهره بُرد یا اگر به شیوه یِ اوستایی - پارسی میانه بخواهیم واژه یِ "دیمان/دَئِمَن" را در نظر بگیریم، می توانیم کارواژه یِ "دیماندَن" را بکار ببریم.
نمونه: دکتر او را ویزیت کرد. . . . . پزشک او را دیمید.
( یا به شیوه یِ اوستایی - پارسی میانه ) : پزشک او را دیمانید ( دیماند ) .
واژه یِ " ویزیت visit" با واژگانی همچون "vision، view و. . . " همریشه است و به روشنی این واژه با واژگانِ "دیم" در پارسی و "دَئِمَن" در اوستایی سازگاری دارد.
( چنانچه کارواژه یِ "دیمیدن"را بکار ببریم، شایسته است که نامِ "دیم ( =رُخ، سیما ) " به "دیمه ( دیم. ه ) " دگرشَوَد؛ بمانندِ "چهریدن، چهره، چهراندن". )
پیشنهاد4:
اگر شما کارواژه ای برای واژه "معرفی، معرفی کردن یا شدن" برمی گزینید، بهتر است با پیشوندهایِ " ( اَن/هَن ) ، ( اَندر ) ، ( ایو/ای ) " همراه باشد.
پیشنهاد5:
واژه یِ " دَئِمَن" در اوستایی از واژه یِ "دا ( ی ) یا دَ ( ی ) / da ( y ) " ترکیب بندی شده است. ( چنانکه در فرتورِ زیر پیداست ) مجهولیِ گذشته یِ "دا ( ی ) یا دَ ( ی ) "، "دیتَ" بوده است که اگر آن را بخواهیم به پارسیِ کنونی برگردانیم، واژه یِ "دیده" از کارواژه یِ "دیدن" بدست می آید. به گونه ای هر آنچه درباره یِ واژه یِ "هندیمان/اَندیمان" گفته شد، می توان با کارواژه یِ " هَندیدَن/اَندیدَن" همبسته و مرتبط دانست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشِ 667، 724 و 725 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ کریستین بارتولومه
2 - رویبرگِ 679 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
3 - تارنمایِ ویکیپدیا "فعل در زبان پارسی میانه"

دیمدیمدیم
dim
به معنی صورت در تالشی
در گویش خوانساری دیم ( dim ) به معنای صورت و چهره به کار می رود.
خدادادی - اتفاقات
دیم ( dim ) به معنی چهره، رخسار، صورت، از واژگان پهلوی آذری و تاتی، تالشی، گیلکی.
ریشه دیم از "دَیمَن" daēman در اوستایی است همچنین در پهلوی میانه "دیتَن" و در فارسی امروزی "دیدن"
شعر از همام تبریزی:
...
[مشاهده متن کامل]

وَهار و وُل و "دیم" یار خوش بی
اَوِی یاران مَه وُل بی مَه وَهاران
"دیده" هم از این واژه است که گاهی به معنی چشم است که امروزه گاهی در جنوب غرب ایران به کار میرود.
از فردوسی:
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو "دیده" پر از کینه سر
باید از این گنجینه واژگان برای توانمندتر ساختن فارسی بهره برد و واژه های نوین ساخت.
نمونه:
اندردیم: iinterface
رودیم: surface
وادیم: deface
بازدیم: reface

دم در زبان ملکی گالی بشکرد
در گویش تاتی ( dim ) صورت و چهره را گویند
در زبان گیلکی= صورت، رخسار، چهره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس