دیسم

لغت نامه دهخدا

دیسم. [ دَ س َ ] ( ع اِ ) روباه. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). || بچه روباه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بچه روباه از ماده سگ. || بچه گرگ از ماده سگ. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). || مشفق و رفیق کار. داسم. ( از تاج العروس ). || خرس و یا بچه خرس. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). || بچه زنبور. ( از تاج العروس ). چوزه زنبور. ( منتهی الارب ). || تاریکی. || سیاهی. || نباتی است. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ). نباتی است که آن را تاج خروس گویند. بستان افروز. بستان اپروز. ( ناظم الاطباء ) ( بحر الجواهر ).

دیسم. [ دَ س َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم کردی ملقب به ابوسالم. مادرش دختر یکی از رؤسای قبائل کرد آذربایجان و پدرش از اصحاب هارون الشاری حاکم آذربایجان بود. چون هارون شاری بقتل رسید و آذربایجان را یوسف بن ابوالساج تصرف نمود دیسم به او پیوست و مقام و منصبی بدست آورد بعد از ابوالساج نیز آذربایجان را بتصرف خویش درآورد. دیسم خارجی مذهبی بود و اغلب سربازان وی را اکراد و عده ای از دیلمیان وشمگیری تشکیل میدادند. وزیر او ابوالقاسم علی بن جعفر از مردم آذربایجان و از داعیان باطنیه ( اسماعیلیه ) بود. مرزبان بن محمدبن مسافر برای تصرف آذربایجان با دیسم درآویخت دیسم به ارمینیة گریخت مجدداً با سپاهی در خارج شهر تبریز با مرزبان گلاویز شد اما باز شکست خورد و به اردبیل گریخت و پس از محاصره طولانی تن بصلح داد آنگاه در سال 342 هَ. ق. دیسم به بغداد نزد معزالدوله رفت و از وی برای مقابله با مرزبان کمک خواست و چون مأیوس گردید بموصل نزد ناصرالدین بن حمدان رفت و او نیز دیسم را نا امید گرادنید و از آنجا نزد سیف الدوله بشام رفت و تا سال 344 هَ. ق. در آنجا بماند ولی بنا بدعوت اکراد مجدداً به آذربایجان بازگشت و پس از شکست از مرزبان به ارمینیه گریخت و بحاکم آن دیارپناهنده شد و حاکم ارمینیة بسبب ترس از مرزبان دیسم را تسلیم وی نمود و مرزبان او را بزندان افکند و چشمش را کور نمود و پس از مرگ مرزبان توسط طرفداران مرزبان بقتل رسید. ( از کامل ابن الاثیر ج 8 ص 150،198 ).

دیسم. [ دَ س َ ] ( اِخ ) نام ابوالفتح محمدبن المنیر لغوی صاحب قطرب. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران