شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.
رودکی.
|| مدت دراز. || درازی زمان. ( برهان ) ( آنندراج ). || کهن و قدیم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) دهر و زمان که دنیا و مقدار حرکت فلک اعظم باشد. ( برهان ). دهر و زمان. ( صحاح الفرس ). دهر. ( اسدی ). بگمان من دیرند بمعنی دیرنده و دیرپای است و بکنایه دنیا مراد است. ( یادداشت دهخدا ) : یا فتی ! تو بمال غره مشو
چون تو بس دید و بیند این دیرند.
رودکی.
|| تعویذ و بازوبند. ( برهان ) : ایا سرو من در تک و پوی آنم
که دیرندآسا بپیچم بتو بر.
رودکی.
- دیرند خدای ؛ نام فرشته ای است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).