دیرزود. ( ق مرکب ) دیر یا زود. بفرجام. عاقبت. سرانجام. آخر : دانی که دیرزود بجای تو دیگری حادث شود چنانکه تو بر جای دیگران ؟سعدی.بجایی رسد کار سر دیرزودکه گویی در او دیده هرگز نبود.سعدی.