دیرخواب. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) که دیر بخوابد. که شب زنده دار باشد : دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان وکش خرام و پاکزاد و نیکخوی.منوچهری.
گران خسب. [ گ ِ خ ُ ] ( نف مرکب ) دیر بخواب رو. دیررونده به خواب :صبح گران خسب سبک خیز شددشنه به دست از پی خونریز شد. نظامی.دیر خواب: آنکه بسیار خوابد. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۴ ) . + عکس و لینک