همانا مرا چشم دارد همی
ز دیر آمدن خشم دارد همی.
فردوسی.
بدین چاره جستن ترا خواستم چو دیر آمدی تندی آراستم.
فردوسی.
آنکس که نباید برما زودتر آیدتو دیرتر آیی ببر ما که ببایی.
منوچهری.
از باغ بزندان برم و دیر بیایم چون آمدمی نزد شما دیر نپایم.
منوچهری.
با وجودش ازل پریر آمدبگه آمد اگرچه دیر آمد.
سنایی.
هرچند دیر مانده بدیم از امید اودیر آمدن بخیر و سعادت بود بگاه.
سوزنی.
مثل زد سکندر بر آن کوهسارکه دیر و درست آی و انده مدار.
نظامی.
چه خوش گفت آن سخنگوی جهانگردکه دیر آی و درست آی ای جوانمرد.
نظامی.
بعرض بندگی دیر آمدم دیراگر دیر آمدم شیر آمدم شیر.
نظامی.
گفت بدین خرده که دیر آمدم رو به داند که چو شیر آمدم.
نظامی.
وگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست.
نظامی.
دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست.
سعدی.
دلم از جان خویش سیر آمددور او بیش ده که دیر آمد.
اوحدی.
جامش از راه چون درست آمدگرچه دیر آمده ست چست آمد.
اوحدی.
- امثال :دیر آمد و بگاه آمد.
دیر آمده است زود میخواهد برود.
دیر آی و درست آی .
دیر آی و شیرآی .
دیر بیا چست بیا.
دیر بیا درست بیا.
هرچه زود بر آید دیر نپاید.