پدید آمد از دور گرد سپاه
غودیده بان آمد از دیده گاه.
فردوسی.
خروشی بلند آمد از دیده گاه بگودرز کای پهلوان سپاه.
فردوسی.
چو از راه برخاست گرد سپاه نگه کرد بینادل از دیدگاه.
فردوسی.
وزان پس خروش آمد از دیدگاه که گرد سواران برآمد ز راه.
فردوسی.
سواران او را بدان دیده گاه بر دیده بان دید مانده براه.
اسدی.
چو زی اژدها ماند یک میل راه بدیدند بر ره یکی دیده گاه.
اسدی.
خروشی برآمد از آن دیدگاه که فردا برآید ز ایران سپاه.
جلالی.
رجوع به دیدگاه شود. || منظره. چشم انداز.