دیده گاه

لغت نامه دهخدا

دیده گاه. [ دی دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) ( از: دیده + گاه ، پسوند مکان ) دیده گاه. ( جهانگیری ). دیدگه.جای نشستن دیده بان باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ). جائی که دیدبان نشیند. ( شرفنامه منیری ). جای نشستن دیده بان است و میتواند که اینجا لفظ دید بدون «ها» بود. ( آنندراج ). رصدگاه. مرصاد. مرقبة. مرصد :
پدید آمد از دور گرد سپاه
غودیده بان آمد از دیده گاه.
فردوسی.
خروشی بلند آمد از دیده گاه
بگودرز کای پهلوان سپاه.
فردوسی.
چو از راه برخاست گرد سپاه
نگه کرد بینادل از دیدگاه.
فردوسی.
وزان پس خروش آمد از دیدگاه
که گرد سواران برآمد ز راه.
فردوسی.
سواران او را بدان دیده گاه
بر دیده بان دید مانده براه.
اسدی.
چو زی اژدها ماند یک میل راه
بدیدند بر ره یکی دیده گاه.
اسدی.
خروشی برآمد از آن دیدگاه
که فردا برآید ز ایران سپاه.
جلالی.
رجوع به دیدگاه شود. || منظره. چشم انداز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - محلی که دیده بان از آنجا مراقبت و نگاهبانی میکند . ۲ - منظره چشم انداز .
دیدگاه .دیده گه .

فرهنگ عمید

= دیدگاه

پیشنهاد کاربران

این متن ببشتر به دلم نشست گفتم
باهاتون در میان بزارم
چون حدود یه ساعت روش تمرکز کردم
تحقیق کردم
چون یه چیزی رو خوب میدونم
بحث هندو اروپایی بدون تورک بی معنیست
darś ( هندو اروپایی ) تخیلات
...
[مشاهده متن کامل]

Goruş تورکی
maš سومری
به نظرتون شبیهن🤔
dṛś / goruş
ببین، ملاقات کن
dṛṣṭi / goruşdi
دیده شد ، ملاقات کرد
darshan / goruşan
کسی که دیده میشود

منظره زیبا/نشیمنگاه نگهبان