دل از سفر ز بد و نیک با خبر گردد
بقدر آبله هرپای دیده ور گردد.
صائب.
سالها چون فلک بسر گشتم تا فلک وار دیده ور گشتم.
اوحدی مراغه ای.
|| کنایه از رسیدن به چیزها باشد چنانکه هست. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || نظر انداختن چنانکه باید. ( برهان ). نظر انداختن بچیزها. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).