دیده بانی کردن


معنی انگلیسی:
watch

مترادف ها

scout (فعل)
دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدن

espy (فعل)
تشخیص دادن، جاسوس بودن، جاسوسی کردن، بازرسی کردن، دیده بانی کردن

monitor (فعل)
دیده بانی کردن

فارسی به عربی

کشافة

پیشنهاد کاربران

بپرس