دیدن کردن ؛ تماشا کردن :
فغان که غمزه بی باک او نداد امان
که آن دو نرگس بیمار را کنم دیدن.
مخلص کاشی.
فغان که غمزه بی باک او نداد امان
که آن دو نرگس بیمار را کنم دیدن.
مخلص کاشی.
دیدن کردن : بازدید کردن
دیدن کردن: [عامیانه، اصطلاح] عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن.