دیدبانی. [ دی دَ / دْ ] ( حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی.
حافظ.
فرهنگ فارسی
عمل دیدبان .
فرهنگستان زبان و ادب
{look-out , look-outs} [حمل ونقل دریایی] استفاده از تمامی وسایل و تجهیزات موجود اعم از دیداری و شنیداری برای پایش خطرات احتمالی در اطراف کشتی {observation} [علوم جَوّ] برآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ
متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation