دید زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برآورد کردن. تخمین کردن قیمت چیزی یا حاصل و وزن زراعت و جز آن را چنانکه مثلاً گویند میوه امساله را ده خروار دید زده اند حرز. خرص کردن. تخمین کردن چنانکه خرج بنایی که ساختن آن خواهند. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) تخمین زدن چیزی یا حاصل زراعت را . بر آورد کردن .
فرهنگ معین
(زَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) ۱ - تخمین زدن قیمت چیزی ، برآورد کردن حاصل زراعت . ۲ - چشم چرانی .
مترادف ها
appraise(فعل)
تخمین زدن، ارزیابی کردن، دید زدن، تقویم کردن
sight(فعل)
دید زدن، دیدن، بازرسی کردن، رویت کردن
فارسی به عربی
بصر , تقییم
پیشنهاد کاربران
دید زدن ؛ تخمین زدن. برآورد کردن. رجوع به این ترکیب در جای خود شود.