دیباذر

لغت نامه دهخدا

دیباذر. [ دَ ی ْ ذَ ] ( اِ مرکب ) دی بآذر. نام روز هشتم است از هر ماه شمسی و در این روز از ماه دی که دیماه باشد فارسیان عید کنند و جشن سازند بنابر قاعده کلیه که میان ایشان معمول است. ( برهان ). نام روز هشتم از ماه و سال شمسی و این روز از ماه دی را عید کنند و جشن مغان باشد و گویند که نیک است در این روز صدقه دادن از بهر تندرستی خود و فرزندان. ( جهانگیری ).نام روز هشتم ست از هر ماه شمسی این روز نیز جشن کنند و صدقه دهند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
ز دیباذرت خرمی بهره باد
همان آذرت سال و مه شهره باد.
فردوسی.
دیباذرست خیز و بیارای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت خوی.
مسعودسعد.
رجوع به دی و مزدیسنا ص 162 شود. || ( اِخ ) نام ملکی است که امور و مصالح اینروز بدو تعلق دارد. ( برهان ). نام سروشی است مدبر روز دیباذر. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام سروشی است و تدبیر امور مصالحی که در روز دیباذر واقع است به او متعلق است. ( فرهنگ جهانگیری ). || ( ص ) خوابناک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) روز هشتم از هر ماه شمسی .

فرهنگ عمید

دی به آذر، نام روز هشتم از هر ماه خورشیدی که که زردشتیان در این روز جشنی برپا می کردند: ز دیباذرت خرمی بهره باد / همان آذرت سال و مه شهره باد (فردوسی: لغت نامه: دیباذر ).

پیشنهاد کاربران

بپرس