دگنگ

لغت نامه دهخدا

دگنگ. [ دَ گ َ ن َ ] ( ترکی ، اِ ) چماق کلفت. چوب بلندقطور. چوبی سطبر که روستائیان با آن گاه نزاع یکدیگر را زنند. بیزره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : نسوان زندیه که قریب پنجاه کس بودند هر یک دگنگی بدست گرفته خود را به صندوقها و مفرشهای اشیاء رسانیده بضرب دگنگ چند نفر را مجروح نموده. ( تاریخ گلستانه ). || اکنون در معنی وسیع به معنی اعمال زور و بکار بردن قوه جبریه و قهریه استعمال میشود، چنانکه گویند باید فلان کس را به ضرب دگنگ از خواب بیدار یا از اتاق بیرون کرد. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ معین

(دَ گَ نَ ) (اِ. ) نوعی چماق زرین که در زمان صفویه و قاجاریه ، مأمورین تشریفات به دست می گرفتند.

پیشنهاد کاربران

بپرس