دگنگ

لغت نامه دهخدا

دگنگ. [ دَ گ َ ن َ ] ( ترکی ، اِ ) چماق کلفت. چوب بلندقطور. چوبی سطبر که روستائیان با آن گاه نزاع یکدیگر را زنند. بیزره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : نسوان زندیه که قریب پنجاه کس بودند هر یک دگنگی بدست گرفته خود را به صندوقها و مفرشهای اشیاء رسانیده بضرب دگنگ چند نفر را مجروح نموده. ( تاریخ گلستانه ). || اکنون در معنی وسیع به معنی اعمال زور و بکار بردن قوه جبریه و قهریه استعمال میشود، چنانکه گویند باید فلان کس را به ضرب دگنگ از خواب بیدار یا از اتاق بیرون کرد. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ معین

(دَ گَ نَ ) (اِ. ) نوعی چماق زرین که در زمان صفویه و قاجاریه ، مأمورین تشریفات به دست می گرفتند.

پیشنهاد کاربران

در کتاب "مرگ قسطی" از" لویی فردینان سلین"در ص ۱۷۲ می نویسد:"ادوارد معتقد بود که برای خوب یاد گرفتن 'دگنگ' لازم است! حرفش بیست سال پشتوانه داشت. همه بااش هم عقیده بودند.
دگنگ: کلمه ای ترکی به اصطلاح اصیل آن "دَگه نَک" که حتی در زبان محلی "دَیَه نح" نیز گفته میشود. که به هنگام ورود به زبان فارسی به "دَگنگ" فرمیزه شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

- چماق
- گرز بزرگ

بپرس