لغت نامه دهخدا
دگل. [ دَ گ َ ] ( ص ، اِ ) دغل. ( غیاث ) ( آنندراج ). ناراست. ( از برهان ). نادرست. حیله گر. ( فرهنگ فارسی معین ). || زر قلب و ناسره. ( برهان ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔخطی ). || ( اِ ) مکر و حیله. ( برهان ). تباهی و فساد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دغل شود.
دگل. [ دَ گ َ ] ( اِ ) دقل. دیرک کشتی. ( ناظم الاطباء ). تیر بزرگ که در وسط کشتی نصب کنند و شراع کشتی بر آن استوار سازند. تیر بلندی که بر میان کشتی افرازند و بادبان بر آن گسترند.تیری که شراع بدان استوار کنند. سهم سفینه. شاه تیر.صاری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به دقل شود.
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
دگل، قایق مسطح الواری، دسته الوار شناور بر اب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیرک
دِگَل:[اصطلاح صید ] چوبی است مقاوم راست بصورت عمود در وسط لنج قرار دارد.