فنک زگوشه میدان حبر روی نمود
کمند و گرز وی از دکمه های ماده و نر.
نظام قاری ( دیوان ص 18 ).
ز دکمه های گریبان گلوله تشویش به حرب موبنه انداخت چون تگرگ و مطر.
نظام قاری ( دیوان ص 19 ).
گریبان و اطلس بدرها و دکمه منور بسان سپهر از کواکب.
نظام قاری ( دیوان ص 27 ).
بود چکمه از دکمه پا درازش به کف گرز و همچون گرازان مضارب.
نظام قاری ( دیوان ص 28 ).
|| کنایه از هر چیز مدور. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).