دکانداری


معنی انگلیسی:
shopkeeping, salesmanship, showmanship

لغت نامه دهخدا

دکانداری. [ دُک ْ کا / دُ ] ( حامص مرکب ) عمل دکاندار. داشتن دکان. کاسبی در دکان. ( فرهنگ فارسی معین ). کسب. ( ناظم الاطباء ). || کلبه داری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || کنایه از چرب زبانی و تعریف کنندگی. ( برهان ). چرب زبانی و تکلف کردن در فروختن کالای سهل به بهای گران. دکان آرایی. ( آنندراج ). چرب زبانی و خوش آمدگویی. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). چرب زبانی. تعریف و تحسین. ( ناظم الاطباء ). گفتن فروشنده با زرنگی و حیله مدح کالای دکان را. تمجید و توصیف به خوبی از کالای خود. ستودن دکاندار کالای خویش را. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بازارگرمی. چاپلوسی. تملق :
ازدکانداری نیارد هیچ کس روزی بدست
کی به شاهین ترازو میتوان کردن شکار.
غنی ( از آنندراج ).
می رمم از هرکه ایما خودفروشی می کند
مشتری کی می توان کرد از دکانداری مرا.
ایما ( از آنندراج ).
|| ریا و حیله و عوام فریبی علماء سوء. ریا و سمعه و گربزی برای نمودن دیانت و امانت : ایجاد مذاهب در دین ها پایه اش بر دکانداری است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- دکانداری کردن ؛ کالای دکان خویش را ستودن. عامه یا مریدان خویش را با صورت اعمال نیک یا گفتارهای نغزفریفتن. ( امثال و حکم دهخدا ). چرب زبانی کردن. تملق کردن. با سخنان چرب و نرم دیگران را فریفتن و غافل کردن. ( فرهنگ عوام ).

فرهنگ فارسی

۱ - کاسبی در دکان . ۲ - چرب زبانی .

پیشنهاد کاربران

بپرس