دکاندار

/dokkAndAr/

برابر پارسی: دوکاندار

معنی انگلیسی:
merchant, shopkeeper, storekeeper, tradeswoman, tradesman

لغت نامه دهخدا

دکاندار. [ دُک ْ کا / دُ ]( نف مرکب ) دکان دارنده. دارنده دکان. صاحب دکان. ( ناظم الاطباء ). کاسب. ( فرهنگ فارسی معین ) :
در پیش هر دو هر دو دکاندار آسمان
استاده اند هر چه فروشند می خرند.
ناصرخسرو.
جان شد اینجا چه خاک بیزد تن
که دکاندار از دکان برخاست.
خاقانی.
|| کاسب چرب زبان که از کالا و متاع تحسین می کند. ( ناظم الاطباء ).چرب زبان و مشتری گیر. و رجوع به دکانداری شود :
تا بود گربه مهتر بازار
نبود موش جلد و دکاندار.
سنائی.
|| کلبه دار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ریائی و عرضه کننده متاع فریب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) صاحب دکان کاسب .

فرهنگ عمید

صاحب دکان، کاسبی که دکان دارد.

مترادف ها

tradesman (اسم)
پیشه ور، افزارمند، سوداگر، دکان دار، کاسب

trafficker (اسم)
کالا، کسب، تاجر، دسیسه، پشت هم انداز، سوداگر، دکان دار، کاسب

shopkeeper (اسم)
مغازه دار، دکان دار

storekeeper (اسم)
دکان دار، انبار دار

فارسی به عربی

صاحب الدکان
تاجر , مهرب

پیشنهاد کاربران

صاحب دکان . [ح ِ دُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دکاندار. خداوند دکان .

بپرس