دکان کسی را تخته کردن ؛ مقابل دکان گشادن. ( از آنندراج ) . دست او را از شغلی یا نفعی یا امری کوتاه کردن. ( فرهنگ عوام ) :
زلف بتان ز شانه دکان تخته می کند
از شرم حلقه های خط مشکبوی تو.
فضل علی بیک امتیاز ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
چنان علم بسخن شد نهال خامه ٔمن
که تخته کرد دکان انوری و سعدی را.
تأثیر ( از آنندراج ) .
زلف بتان ز شانه دکان تخته می کند
از شرم حلقه های خط مشکبوی تو.
فضل علی بیک امتیاز ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
چنان علم بسخن شد نهال خامه ٔمن
که تخته کرد دکان انوری و سعدی را.
تأثیر ( از آنندراج ) .
دکان کسی را تخته کردن : [عامیانه، کنایه ] کسب کسی را از رونق انداختن، دست کسی را از چیزی کوتاه کردن.
دکان کسی را تخته کردن ؛ وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن.
دکان کسی را تخته کردن ؛ وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن.