دکارت رنه

دانشنامه آزاد فارسی

دِکارْت، رِنِه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)(Descartes, Rene)
دِکارْت، رِنِه
فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی و یکی از بزرگ ترین و تأثیرگذارترین متفکران تاریخ اندیشۀ بشری. بعضی او را بنیان گذار فلسفۀ جدید می خوانند. در شهر تورن فرانسه به دنیا آمد و در مدرسۀ یسوعی لا فلش به مطالعۀ فلسفۀ سنتی ارسطویی پرداخت. پس از آن که در ۱۶۱۶ در رشتۀ حقوق از دانشگاه پواتیه فارغ التحصیل شد، به عضویت داوطلبانۀ ارتش هلند و سپس باواریا درآمد و در اروپا به سفر پرداخت. در آغاز دهۀ بیستِ زندگی اش، تحت تأثیر آیزاک بکمان، دانشمند هلندی، به بررسی مسائل علوم ریاضی و مکانیک مشغول شد و درصدد برآمد تا علوم طبیعی را به شکلی یکدست و هماهنگ سامان بخشد. دکارت در اواخر ۱۶۲۸ در پاریس سخنرانی ای ایراد کرد و در آن از ضرورت استوارکردن علوم بر یقین و بداهت سخن گفت. در پی این سخنرانی کاردینال پیِر دو برول (۱۵۷۵ـ۱۶۲۹) او را تشویق کرد تا نظام فلسفی خاص خود را وضع کند. اندکی پس از آن در هلند اقامت گزید و در آن جا خلوت و آزادی فکری بیشتری داشت و تألیف نخستین رسالۀ مهم خود با عنوان قواعد هدایت ذهن (۱۶۲۸ـ ۱۶۲۹) را آغاز کرد. این اثر هرگز به پایان نرسید و پس از مرگش در ۱۷۰۱ چاپ شد. هنگامی که دریافت دادگاه تفتیش عقاید در ۱۶۳۳ گالیله را به سبب دفاع از نظریۀ خورشید مرکزی کُپرنیک محکوم کرده است، از چاپ کتاب خود با عنوان جهان منصرف شد، زیرا در آن موضعی مشابه گرفته بود. رساله های معروفش گفتار در روش (۱۶۳۷) ودیوپتریک،کائنات جو و هندسه و کتاب های فلسفی اشتأملاتی دربارۀ فلسفۀ اولی (۱۶۴۱) واصول فلسفی (۱۶۴۴) همه در فاصلۀ ۱۶۳۷ تا ۱۶۴۴ به چاپ رسیدند. از دیگر رساله های اوست: رساله دربارۀ انفعالات نفس (۱۶۴۹)، یادداشت هایی علیه یک برنامه (۱۶۴۸) و مکاتبات گستردۀ او. در ۱۶۴۹ کریستینا، ملکۀ سوئد، دکارت را متقاعد کرد که هلند را ترک و در استکهلم اقامت کند. اما او پس از چند ماه اقامت در این شهر در اثر ذات الریه درگذشت. دکارت که کار علمی و تألیف آثارش با انقلاب علمی مصادف بود، نقشی تعیین کننده در پیشبرد فلسفه و ریاضیات ایفا کرد. اثر فلسفی عمدۀ او به نام تأملاتی دربارۀ فلسفۀ اولی نخستین بار در ۱۶۴۱، یعنی یک سال پیش از آن که گالیله جان سپرد و اسحاق نیوتون چشم به جهان گشاید، به چاپ رسید. یکی از دو هدف عمدۀ دکارت در فلسفه، یافتن بنیانی نظری برای فیزیک مکانیک جدید بود که می کوشید همه چیز را در جهان مخلوق خارج از انسان فقط به کمک اشکال، اندازه ها و حرکات اجسام توضیح دهد. دکارت در زمانی زندگی می کرد که اندیشه های سنتی به پرسش کشیده می شد، از این رو کوشید روشی نیز برای دستیابی به حقیقت جست وجو کند. این دغدغه و روش شک نظام مند او تأثیری شگرف بر تکامل بعدی فلسفه نهاد. دکارت در روش شک خویش کوشید اعتقادش به هر چیزی را که یک سره یقینی و شک ناپذیر نباشد، کنار بگذارد و بدین منظور، همۀ اعتقادات قبلی خودش را با سلسله ای از فرضیات شکاکانه آزمود. مثلاً از خود پرسید آیا می تواند مطمئن باشد که خواب نمی بیند. قوی ترین فرض شکاکانه اش، یعنی فرض وجود اهریمنی شریر که می کوشد او را فریب دهد، نه فقط با اعتقاد به وجود جهان مادی، بلکه حتی با اعتقاد به گزاره های سادۀ حساب نظیر ۵=۳+۲ نیز معارض بود و بنابراین به نظر می رسید که حتی اعتبار خود عقل را نیز زیر سؤال می برد. اما حتی چنان اهریمنی نیز نمی تواند کسی را بفریبد تا به غلط گمان کند که وجود دارد. دکارت، پدر مسئلۀ رابطۀ ذهن و جسم شمرده می شود. به عقیدۀ او موجودات انسانی از دوگونه جوهر، یعنی ذهن و جسم، تشکیل شده اند. ذهن موجودی آگاه یا متفکر است، یعنی می فهمد، اراده، حس و تخیل می کند. جسم موجودی است ممتد در طول، عمق و پهنا. اذهان تقسیم ناپذیر، اما اجسام تا بی نهایت تقسیم پذیرند. «من» در «می اندیشم پس هستم» همان ذهن است که می تواند بدون داشتن امتداد وجود داشته باشد و بنابراین قاعدتاً می تواند پس از مرگ بدن باقی بماند. به رغم این که ذهن و جسم طبایعی متفاوتند، اما به عقیدۀ دکارت به گونه ای علّی بر یکدیگر اثر می گذارند. ذهن انسان از طریق حرکت دادن جزء کوچکی از مغز در بدن حرکت ایجاد می کند. حرکات در همان جزء از مغز احساس ها و عواطف را به وجود می آورند. این پرسش که آیا ذوات ذهنی با ذوات مادی ماهیتاً تفاوت دارند نیز اکنون دغدغۀ عمدۀ فیلسوفان و روان شناسان است. دکارت معتقد بود که اجسام با آنچه ما از طریق حواس درمی یابیم، تفاوت دارند. رنگ ، صدا، مزه، بو، گرما و سرما صرفاً حس هایی اند که در ذهن وجود دارند و در خود اجسام چیزی شبیه آن ها وجود ندارد، همان طور که در اجسام چیزی شبیه حس درد موجود نیست. برعکس، صفات اجسام نظیر امتداد، شکل، اندازه و حرکت کمیت پذیرند. دکارت وجود خلاء را انکار کرد. آنچه شخص فضای تهی می نامد مشمول تعریف او از جسم است، چرا که در سه بعد امتداد دارد. به عقیدۀ دکارت، همۀ پدیده های جهانِ مخلوق خارج از انسان نظیر ثقل، جاذبۀ مغناطیسی، چسبندگی اجسام و نیز کارکردهای پیچیدۀ ارگانیسم های زنده، ازجمله بدن انسان، را می توان منحصراً با فیزیک مکانیکی یعنی به وسیلۀ حرکات و برخورد اجسام تبیین کرد. او حتی منکر انتساب آگاهی به جانوران برای تبیین رفتار آن ها بود. هرچند قوانین او دربارۀ برخورد اجسام و نظریۀ گردابی او دربارۀ جاذبه و انکار خلاء با تکامل فیزیک کنار گذاشته شد، اما دکارت یکی از نخستین کسانی بود که قانون اینرسی (لَختی) را صورت بندی و آن را با توسل به تغییرناپذیری خدا توجیه کرد و از این حیث شایستۀ تحسین و احترام است. شهرت دکارت در ریاضیات از وحدت دادن جبر و هندسه برمی آید که با استفاده از آن چیزی انجام گرفت که مختصات دکارتی نامیده می شود. دکارت فقط عقل گرایان و تجربه گرایان را که پیروان بی واسطۀ او بودند، تحت تأثیر قرار نداد بلکه بر کل پژوهش های فلسفی جدید اثر گذاشت. جست وجوی دکارتی به دنبال یقین سبب شد معرفت شناسی، جایگاهی اصلی در اندیشۀ فلسفی بیابد که تا قرن ۱۹ هم محفوظ ماند و فلسفۀ هوسرل در قرن ۲۰ نیز یکی از نقاط اوج آن را تشکیل می دهد.

پیشنهاد کاربران

بپرس