دژم کرده

لغت نامه دهخدا

دژم کرده. [ دُ ژَ / دِ ژَ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) اندوهگین ساخته و غمگین کرده. رجوع به دژم کردن شود.
- دژم کرده چشم ؛ گریان و غمزده :
خبر یافت آمد دژم کرده چشم
بدان چاکران بانگ برزد بخشم.
اسدی.
- دژم کرده روی ؛ افسرده و پرآژنگ و تیره روی :
جوان داردش گاه با رنگ و بوی
گهش پیر دارد دژم کرده روی.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران