دژخیم

/deZxim/

مترادف دژخیم: جلاد، دژخم، میرغضب، بدخو، بدسرشت، بدنهاد، زندانبان

معنی انگلیسی:
executioner

لغت نامه دهخدا

دژخیم. [ دُ ] ( ص مرکب ) ( از : دژ، به معنی بد و زشت و درشت + خیم ، به معنی خوی و خلق ) بدخوی و بدطبیعت و بدروی. ( برهان ). بدخصلت و زشت خو. ( غیاث ). بدخوی. بدخو. بدطبع. ( نسخه ای از لغت فرس اسدی ) :
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که از چنگ من کس نیابد رها.
فردوسی.
یکی دیو دژخیم بر پای خاست
چنین گفت کاین نغزکاری مراست.
فردوسی.
چو تیغش به رستم نیامد بکار
برآشفت دژخیم با روزگار.
فردوسی.
کجا جای دیوان دژخیم بود
کزآن جایگه دیو را بیم بود.
فردوسی.
بزد مرد دژخیم پیش درش
نظاره برو بر همه لشکرش.
فردوسی.
بدل گفت کاین ماه دژخیم نیست
گر از رازم آگه شود بیم نیست.
اسدی.
یکی دیو دژخیم چون منهراس
ببست و جهان کرد ازاو بی هراس.
اسدی.
- دژخیم رنگ ؛ دژخیم مانند. دژخیم گونه. دژخیمه رنگ :
همان اهرمن روی دژخیم رنگ
درآمد چو پیلان جنگی به جنگ.
نظامی.
- دژخیم گشتن ؛ خشمگین شدن :
چنان مهربان بود دژخیم گشت
وز او شهر ایران پر از بیم گشت.
فردوسی.
|| زندانبان و قلعه بان و نگاهبان. ( برهان ). || جلاد و خونی. ( برهان ). میرغضب.سیاف. روزبان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). قتال را به استعارت دژخیم گفتند. جلاد. ( لغت فرس اسدی ) :
به دژخیم فرمود تا گردنش
زند پس به آتش بسوزد تنش.
فردوسی.
به دژخیم فرمود کاین را به کوی
ز دار اندرآویز و برتاب روی.
فردوسی.
به دژخیم فرمود تاتیغ تیز
کشیده بیامد دلی پرستیز.
فردوسی.
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز
بگیرد تنش را کند ریزه ریز.
فردوسی.
به دژخیم فرمود کو را بیار
بدان تا بیاموزمش کارزار.
فردوسی.
برآشفت از آن پس به دژخیم گفت
که این هر دو راخاک باید نهفت.
فردوسی.
پس به دژخیم خونیان دادم
سوی زندان خود فرستادم.
نظامی.
چو دانست خسرو که دژخیم او
گریزان شد از فر دیهیم او.
نظامی.
یکی آنکه در لشکرم وقت پاس
ز دژخیم ترسم که آید هراس.
نظامی.
|| بخیل و خسیس و لئیم. ( برهان ). تنگ حال و بخیل. ( شرفنامه منیری ).

فرهنگ فارسی

بدخو، بدخلق، زشتخو، بدنهاد، جلاد، میرغضب
( صفت اسم ) ۱ - بر نهاد بد خوی . ۲ - زندان بان نگاهبان محبس . ۳ - جلاد میر غضب .
ازدژ به معنی بد و زشت و درشت

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) ۱ - بدنهاد، زشتخو. ۲ - جلاد، زندان بان .

فرهنگ عمید

۱. جلاد، میرغضب: به دژخیم فرمود تا تیغ تیز / برآرد کُند تَنْش را ریز ریز (فردوسی: ۲/۶۱ ) پس به دژخیم، خونیان دادم / سوی زندان خود فرستادم (نظامی۴: ۷۲۸ ).
۲. [قدیمی] بدخو، بدخلق، زشت خو، بدنهاد.

جدول کلمات

جلاد

مترادف ها

executioner (اسم)
سیاف، جلاد، دژخیم

headsman (اسم)
جلاد، دژخیم

hangman (اسم)
دژخیم، مامور اعدام، دار زن

فارسی به عربی

جلاد

پیشنهاد کاربران

دژخیم =دژ خیم که : دژ= ( ضد ) و خیم =اخلاق و منش ورفتار و رویه وروش و کردار معنی می دهند.
خوش خیم =خوش اخلاق و خوش رویه ( رفتار )
دژخیم =بد رفتار وبداخلاق
۱. جَلّاد - آدمکش - شکنجه گر
۲. بَد سِرِشت - بد ذات - بد نهاد
هی میخوام پاسخ پان مغولان ندهم نمیشه بابا نادان دش/دژ با دس/دیس انگلیسی یکی است و این نشان از کهنی این پسوند در زبان اریان میدهند
کانکت دسکانکت
دشوار دشخوار بوده خوار =اسان دشخوار
بهمن دشمن
خوشنام دشنام
دژخیم خوشخیم
هوسرو دشسرو
بد نهاد بد سرشت
دژ یا دش پیشوندی کهن در زبانهای ایرانی همچون فارسی باستان و اوستایی به معنی: پلید، زشت، بد
که در واژه های
دشمن= نفس پلید یا بداندیش
دشنام= نام زشت
دشوار= دارنده بدی و پلیدی
پانترک بالایی تو باید ریشه زبونت رو از مغولی و تنگوزی و. . پیدا کنی نه فارسی رو به نام خود بدبختت ریشه تراشی کنی
...
[مشاهده متن کامل]

پاسخ به ع
دش و دژ در پارسی میانه پیشوندی بوده به چم بد که نمونه فراوان از آن در پارسی میانه است
دشنام : بدنام دشخیم : بدخیم ( سرشت ) دشمن : بد اندیش ( من به چم منش و اندیشه )
دشوار
دژ به معنی بد و خیم به معنای خو و سرشت است.
دشمن که در اصل دژمن بوده که یعنی کسی بد من را می خواهد, دژنام که تبدیل به دشنام شده است به معنای بد نامی است
هر دو کلمه فارسی هستند.
زندان بان
موکل عقوبت
فراش غضب
مردم کش
ریشه ی واژه های #دشمن , #دشوار ✅
#دشنام , #دژخیم ✅
همه ی این واژگان از فعل دشمک - deşmək در ترکی هستند.
در کتیبه های اورخون فحاشی کردن به صورت یازماق آمده یازماق در اصل به معنی خراشیدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

دشمک در ترکی به معنی دریدن همراه با سوراخ کردن است به طور کلی سوراخ کردن به کار میرود. ✳️
چگونه میشود واژه ای در فارسی باشد اما فعلی در آن موجود نباشد و به صورت جاهلانه واژه دش را به معنی زشت نامیده اند تا شعری از زبان شناسیشان خوش قافیه شود این ریشه یابی نیست.
دشمن : طرفی که در مقابل درنده است ( هم مفهوم با یازماق و سویمک - s�ymək در ترکی است
واژه ی سویمک به معنی فحش از ریشه ی s�k به معنی تخریب کردن و اوراق کردن است )
واژه ی یامان هم با واژه ی یاغی به معنی دشمن اشتراک ریشه ای و مفهومی دارد که هر دوز از فعل یاغماق هستند.
دوشمن دشندی💢
واژه دشنام هم بدین صورت است حرف تخریب کننده ( مشتکل شده از دو بخش فارسی و ترکی )
یا دژخیم به معنی در حالت تخریب شده که متفاوت با کلمه بد و پاد در فارسی است و این واژه کاملا ترکی است. 🛑
و واژه ی دشوار هم کاملا ترکی است از دو قسمت دوش وار تشکیل شده.

شیطان👿
دژ خیم = بد سرشت : بدسرشت. همانگونه که در بالا آورده شده.
دشمن ، بدخواه ، بیگانه
ظالم - زورگو - پایمال کننده ی حق - حکومت ظالم و فاسد
( دژخیم ) در لغت برابر کلمه ی ( ظالم ) از ریشه ی ( ظَلَمَ ) در عربی می باشد .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس