لغت نامه دهخدا
دژبرو. [ دُ ب ُ / ب َ ] ( ص مرکب ) ( از : دژ + برو، مخفف ابرو ) گره بر ابرو زننده.( برهان ). بدخوی. زشت خوی. روی ترش کننده و عبوس کننده. ( ناظم الاطباء ). || خشمگین. قهرآلود. ( برهان ) بدخشم. ( آنندراج ). خشم آلود. غضبناک :
یکی دژبرویست پرخاشخر
کز او هست شیر ژیان را حذر.ابوشکوربلخی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - بد خو زشت خوی گره بر ابرو زننده . ۲ - خشم آلود غضبناک قهر آلود .
روی ترش کننده و عبوس کننده
فرهنگ معین
( ~. بُ ) (ص مر. ) ۱ - بدخو، زشت . ۲ - خشم آلود، غضبناک .
فرهنگ عمید
۱. بداخم، گره بر ابرو زده، ترش رو، بدخو، بدخلق.
۲. خشمگین: یکی دژبرویی ست پرخاشخر / کزاو هست شیر ژیان را حذر (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۱ ).