دژ و گنج و دژبان سراسر تراست
چو آیی چنان کت مراد و هواست.
فردوسی.
مرا گفت شو سوی دژبان بگوی که روز و شب آرام و خوشی مجوی.
فردوسی.
شوم سوی دژبان به پیغمبری نمایم بدو مهر و انگشتری.
فردوسی.
چو دژبان چنین گفتنیها شنیدهمه مهر انگشتری را بدید.
فردوسی.
کس آمد که دژبان این کوهسارستاده ست بر در به امید بار.
نظامی.
|| در اصطلاح امروز نظامی هریک از افراد سازمان دژبانی. رجوع به دژبانی شود.