دژ بهمن ( بهمن دژ ) در شاهنامه دژ استوار و سربرکشیده و طلسم شدهٔ بد دینان و بتکدهٔ آنان بر کنار دریاچه چیچست بود که کی خسرو آن را گشود. زمانی که کیخسرو از توران به ایران آورده شد گودرز او را مناسب برای جانشینی کیکاووس می دید امّا طوس فریبرز را مناسب جانشینی می پنداشت. اختلاف برزگان ایران در این باره بدون حضور بزرگان زابل نظیر زال و رستم که عادت نداشتند در مسائل جزئی مداخله نمایند، صورت می گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
شورایی متشکل از کیکاووس، گودرز و طوس تشکیل شد و پادشاه طرحی افکند تا هر یک از دو تن یعنی فریبرز یا کیخسرو موفق به انجام آن شدند شاه آینده کشور شوند. طرح پادشاه این بود که هر کس موفق به تصرّف دژ بهمن گشت او شایسته تر است، این طرح از جانب طوس و گودرز پذیرفته شد. نخست طوس با فریبرز با لشکری گران به مرز بهمن دژ رفتند دژ را محاصره و یک هفته اطرافش را تفحص کردند ولی راه ورود به دژ را نیافته ناامید نزد کیکاووس برگشتند.
چون فریبرز دست خالی بازگشت اینک نوبت کیخسرو بود تا اوّلین شانس خود را در جنگ امتحان کند، او نیز همراه گودرز با لشکری گران عازم مرز شد و آنجا را محاصره نمود. کیخسرو نویسنده ای خواست و نامه ای ( تعویذ ) به زبان پهلوی نوشت بر سر نیزه آویخت و نیزه را به گیو داد و گفت نام یزدان بر زبان جاری ساخته نیزه را به دژ اندازد. چون نیزه بر دیوار دژ دوخته شد ناگهان برقی زد رعدی برآمد جهان تاریک شد گردی سیاه از فروریختن دیوارها به آسمان بلند شد و کیخسرو همان دم اسبش را برانگیخت و فرمان تیرباران دژ را داد. در پی تیر باران جمع کثیری از دیوان هلاک شده سپس هوا دوباره روشن شد جماعتی از جادوان و دیوان اسیر گشتند کیخسرو همراه گودرز و لشکریان داخل شهر شدند:
به فرمان کیخسرو ایرانیان آنجا را ویران ساختند و جای آن آتشکده آذرگشسپ را ساختند. محوطه این آتشکده و دریاچه چیچست بر روی نقشه ایران مشخص است ولی گمان نمی رود جنگ کیخسرو در اینجا وقوع یافته باشد.
این واقعه را غیر از شاهنامه هرودوت در کتابش آورده است. او می گوید خشتریته کوشید تا سران اسکیت را بالکل نابود سازد بقایای اسکیت ها به آسیای صغیر لیدی گریختند و این باعث شد شش سال جنگ و ستیز میان خشتریته و آلیات پادشاه لیدی درگیر باشد. هنگام آخرین نبرد خورشید گرفت و دو طرف متخاصم کسوف را به منزلهٔ علامت و اخباری شمردند و پیمان صلح بستند. مرز دو کشور امتداد رود هالیس معین شد.

... [مشاهده متن کامل]
شورایی متشکل از کیکاووس، گودرز و طوس تشکیل شد و پادشاه طرحی افکند تا هر یک از دو تن یعنی فریبرز یا کیخسرو موفق به انجام آن شدند شاه آینده کشور شوند. طرح پادشاه این بود که هر کس موفق به تصرّف دژ بهمن گشت او شایسته تر است، این طرح از جانب طوس و گودرز پذیرفته شد. نخست طوس با فریبرز با لشکری گران به مرز بهمن دژ رفتند دژ را محاصره و یک هفته اطرافش را تفحص کردند ولی راه ورود به دژ را نیافته ناامید نزد کیکاووس برگشتند.
چون فریبرز دست خالی بازگشت اینک نوبت کیخسرو بود تا اوّلین شانس خود را در جنگ امتحان کند، او نیز همراه گودرز با لشکری گران عازم مرز شد و آنجا را محاصره نمود. کیخسرو نویسنده ای خواست و نامه ای ( تعویذ ) به زبان پهلوی نوشت بر سر نیزه آویخت و نیزه را به گیو داد و گفت نام یزدان بر زبان جاری ساخته نیزه را به دژ اندازد. چون نیزه بر دیوار دژ دوخته شد ناگهان برقی زد رعدی برآمد جهان تاریک شد گردی سیاه از فروریختن دیوارها به آسمان بلند شد و کیخسرو همان دم اسبش را برانگیخت و فرمان تیرباران دژ را داد. در پی تیر باران جمع کثیری از دیوان هلاک شده سپس هوا دوباره روشن شد جماعتی از جادوان و دیوان اسیر گشتند کیخسرو همراه گودرز و لشکریان داخل شهر شدند:
به فرمان کیخسرو ایرانیان آنجا را ویران ساختند و جای آن آتشکده آذرگشسپ را ساختند. محوطه این آتشکده و دریاچه چیچست بر روی نقشه ایران مشخص است ولی گمان نمی رود جنگ کیخسرو در اینجا وقوع یافته باشد.
این واقعه را غیر از شاهنامه هرودوت در کتابش آورده است. او می گوید خشتریته کوشید تا سران اسکیت را بالکل نابود سازد بقایای اسکیت ها به آسیای صغیر لیدی گریختند و این باعث شد شش سال جنگ و ستیز میان خشتریته و آلیات پادشاه لیدی درگیر باشد. هنگام آخرین نبرد خورشید گرفت و دو طرف متخاصم کسوف را به منزلهٔ علامت و اخباری شمردند و پیمان صلح بستند. مرز دو کشور امتداد رود هالیس معین شد.

دژ بهمن ؛ در شاهنامه فردوسی دژ استوار و سربرکشیده و طلسم شده بددینان و بتکده آنان است. این دژ بر کنار دریاچه چیچست قرار داشت و کیخسرو آن را گشود. نخست فریبرز پسر کیکاوس با طوس و لشکری نیرومند به پای دژ
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
رفتند، اما ناگهان زمین چنان گرم شد که سنانها و زره ها برافروخته و سرخ گشت و مردان جنگی در میان زره سوختند. پهلوانان یک هفته گرد دژ گشتند که درش را پیدا کنند و نیافتند و نومید بازگشتند. آنگاه کیخسرو با گیو و گودرز به گشودن دژ رفتند. کیخسرو نامه ای نوشت پر از آفرین و ستایش خداوند و نام خود در آن یاد کرد و گفت که به فرمان خداوند به گشودن دژ آمده است ، و آن را بر نیزه ای بست و به گیوداد تا به دژ اندازد. گیو نیزه را بر دیوار دژ افکند، و چون نیزه به دیوار فرورفت ، دیوار با صدایی رعدوار شکاف برداشت و روی هوا تیره شد. به فرمان کیخسرو دژ را تیرباران کردند و پس از آنکه دیوان بسیار کشته شدند، هوا روشن گشت و در دژ پدیدار شد و ایرانیان به درون رفتند و آنجا را ویران ساختند و آذرگشسب را به جای آن ساختند. ( از دائرةالمعارف فارسی ) . و رجوع به تاریخ گزیده ص 93 و یشتها ج 2 ص 238 و 241 و 308 شود: