دچار شدن


معنی انگلیسی:
curse, involve, seize

لغت نامه دهخدا

دچار شدن. [ دُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تلاقی. ملاقی شدن. برخوردن. بهم رسیدن. تصادم. ناگهان بهم رسیدن. برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی : تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. ( منتهی الارب ) :
گر شود مرد ره به چاه دچار
به که گردد به قرض خواه چار.
مکتبی.
|| مبتلا شدن. گرفتار گشتن. مبتلی گشتن. ابتلاء: تفضیح : دچار فضیحت شدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بر خورد به سخصی نا موافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم . ۲ - گرفتار شدن . مبتلا گشتن .

جدول کلمات

ابتلا

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد از مصدر مرکب "سَر دچار شدن"sar dochaar shodan" در کنار 'دچار شدن' به معنای گرفتار و مبتلا شدن استفاده می شود.
نمیدونم اسراییل کجا بود که سرْ دچارِ کشورهای مسلمون ها شد.
این چه بلایی بود سرْ دچارِ کشورهای منطقه شد.
...
[مشاهده متن کامل]

امروزه خونواده ها سرْ دچارِ تجمل و اسراف شدن.
چِقَ وَخته ( چقدر وقته ) سرْ دچارِ این سبزی هستم.
چِقَ وَخته ( چقدر وقته ) کله بند سبزی پاک کردنم.
کله بند/kale band/در اصل کَلِّه ( به معنای سر ) بند است که در گویش شهرستان بهاباد به معنای درگیر، مشغول، سرگرم و گرفتار است. طرف میگه از صبح تالا ( تا حالا ) ، کله بند ماشین هستم ( سرگرم تعمیر ماشین یا تمیز کردن بودن )

land somebody in trouble/hospital/court etc
گرفتار شدن
lapse into ( something )
متحمل شدن
گرفتار آمدن
come over
دچار . . . شدن
He came rushing over when I fell
وقتی افتاد دچار صدمه شد
ابتلا

بپرس