دویره. [ دَ رَ / رِ ] ( اِ ) دوال و تسمه ای که بدان قمار بازند. ( ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ) ( از فرهنگ اوبهی ) ( از برهان ) :
شاه غزنین چو نزد او بگذشت
چون دویره به گردش اندر گشت.
عنصری ( از اسدی ).
دویره. [ دَ رَ ] ( اِخ ) دهی است به نیشابور، از آن ده است محمدبن عبداﷲبن یوسف بن خورشید. ( منتهی الارب ). دهی است در دو فرسخی نیشابور. ( از لباب الانساب ).