دویدن چشم ؛ کنایه از آماده ومهیا شدن وی و بسیار نگاه کردن در تجسس چیزی. ( آنندراج ) :
کاری نتوان بی مدد دیده روان کرد
چشم از پی کاری که دود خوب توان کرد.
تأثیر ( از آنندراج ) .
بس که چشمم می دود بر جام و ساغر می نهد
... [مشاهده متن کامل]
دیده ام را موج می زنجیر بر پا چون حباب.
سعید اشرف ( از آنندراج ) .
باشد گدا همیشه عرق ریز آبرو
از بس دود چو چشم طمع از برای زر.
واعظ قزوینی ( از آنندراج ) .
کاری نتوان بی مدد دیده روان کرد
چشم از پی کاری که دود خوب توان کرد.
تأثیر ( از آنندراج ) .
بس که چشمم می دود بر جام و ساغر می نهد
... [مشاهده متن کامل]
دیده ام را موج می زنجیر بر پا چون حباب.
سعید اشرف ( از آنندراج ) .
باشد گدا همیشه عرق ریز آبرو
از بس دود چو چشم طمع از برای زر.
واعظ قزوینی ( از آنندراج ) .