دوگروهی

لغت نامه دهخدا

دوگروهی. [ دُ گ ُ ] ( حامص مرکب ) اختلاف. دوگانگی. دو دستگی. نفاق : این مخذول را دل بشکست و دو گروهی افتاد میان لشکر او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431 ). کار آن پادشاه از نظام بخواهد گشت از تعصبی که افتاد و دو گروهی میان برادران و خویشاوندان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 606 ).
با رخت مردم دیده دو گروهی کردند
گرنه دل در بر سودای تو خود یکرنگ است.
نجیب جرفادقانی.
و ما بهیچوجه نمی پسندیم که آن فتنه و دوگروهی و مخالفت میان خاندان ما مایه گیرد. ( عتبةالکتبة ).

پیشنهاد کاربران