در جامعه شناسی، دوگانگی شرق و غرب، تفاوت درک شده بین دنیای شرقی و غربی است. مرزهای بین شرق و غرب عمدتاً فرهنگی هستند و نه جغرافیایی و به هرحال این مرزها خیلی شفاف نیستند. از لحاظ تاریخی، آسیا ( به استثنای سیبری ) به عنوان شرق، و اروپا به عنوان غرب شناخته می شود. امروزه منظور از «غرب» معمولاً استرالیا، اروپا و آمریکا است. این مفهوم برای بحث در مورد مطالعاتی مانند مدیریت، اقتصاد، روابط بین الملل و زبان شناسی به کار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
به لحاظ مفهومی، مرزهای این دوگانگی نه جغرافیایی بلکه فرهنگی هستند؛ در نتیجه برای مثال استرالیا ( با وجود اینکه از لحاظ جغرافیایی در شرق قرار دارد ) در غرب گروه بندی می شود، در حالی که کشورهای اسلامی بدون در نظر گرفتن مکان، در شرق گروه بندی می شوند. با این حال، تعدادی از مناطق دارای اکثریت مسلمان، در اروپا وجود دارد که در این مرزبندی نمی گنجند. مشخص کردن مرزهای فرهنگی به ویژه در مناطق دارای تنوع فرهنگی مانند بوسنی و هرزگوین، که شهروندان ممکن است خود را دارای زمینه شرقی یا غربی معرفی کنند، کار دشواری است. علاوه بر این، ساکنین مناطق مختلف جهان، مرزهای مختلف را درک می کنند؛ برای مثال، برخی از محققان اروپایی روسیه را به عنوان شرق تعریف می کنند، اما اکثراً توافق دارند که این کشور، دومین مکمل غرب است . ملت های اسلامی این تقسیم را می پذیرند و دیگر ملل مسیحی را غربی می دانند. همچنین یکی دیگر از پرسش های بدون پاسخ این است که آیا سیبری ( شمال آسیا ) «شرقی» یا «غربی» است.
در طول قرون وسطی، تمدن های بسیاری که در شرق و غرب حضور داشتند، به نوعی مشابه بودند و چندان قابل تمایز نبودند. تفاوت در نظام اجتماعی یکی از مسائل مهمی است که در بسیاری از حوزه های زندگی، زمانی که دو جامعه تعامل داشته باشند، تأثیر گذار خواهد بود. تقسیم بین فئودالیسم و نظام اجتماعی شرقی، روش های رقابتی تجارت و کشاورزی و سطح ثبات دولت ها منجر به شکاف در حال رشد هر دو شیوه زندگی می شود. تفاوت تمدن غرب و تمدن شرق نه تنها به خاطر موقعیت جغرافیایی بلکه همچنین به خاطر نظام طبقاتی اجتماعی، راه های کسب درآمد و سبک رهبری آنهاست.
زندگی روزمره مردم عادی در غرب و تمدن های شرقی به شدت بر اساس جامعه و تمرکز آن، متفاوت بود. یکی از تفاوت های عمده بین غرب و تمدن های شرقی، فئودالیسم و ارباب منشی بود. این دو پدیده، قشربندی اجتماعی و سبک عمومی زندگی شخصی در شرق را شکل می دادند. سیستم فرماندهی این جوامع با گذاشتن یک ارباب در بالای سر افراد تعریف می شد که مقدار زیادی از زمین ها را در اختیار داشت. ارباب دارای رعیت و دهقانان بود که آنها در زمین هایی که به دست آورده بود به کار گرفته می شدند. این جامعه فئودال، مبتنی بر اصل «هرکس برای خودش» بود و کمکی به توسعه تمدنی نکرد.
... [مشاهده متن کامل]
به لحاظ مفهومی، مرزهای این دوگانگی نه جغرافیایی بلکه فرهنگی هستند؛ در نتیجه برای مثال استرالیا ( با وجود اینکه از لحاظ جغرافیایی در شرق قرار دارد ) در غرب گروه بندی می شود، در حالی که کشورهای اسلامی بدون در نظر گرفتن مکان، در شرق گروه بندی می شوند. با این حال، تعدادی از مناطق دارای اکثریت مسلمان، در اروپا وجود دارد که در این مرزبندی نمی گنجند. مشخص کردن مرزهای فرهنگی به ویژه در مناطق دارای تنوع فرهنگی مانند بوسنی و هرزگوین، که شهروندان ممکن است خود را دارای زمینه شرقی یا غربی معرفی کنند، کار دشواری است. علاوه بر این، ساکنین مناطق مختلف جهان، مرزهای مختلف را درک می کنند؛ برای مثال، برخی از محققان اروپایی روسیه را به عنوان شرق تعریف می کنند، اما اکثراً توافق دارند که این کشور، دومین مکمل غرب است . ملت های اسلامی این تقسیم را می پذیرند و دیگر ملل مسیحی را غربی می دانند. همچنین یکی دیگر از پرسش های بدون پاسخ این است که آیا سیبری ( شمال آسیا ) «شرقی» یا «غربی» است.
در طول قرون وسطی، تمدن های بسیاری که در شرق و غرب حضور داشتند، به نوعی مشابه بودند و چندان قابل تمایز نبودند. تفاوت در نظام اجتماعی یکی از مسائل مهمی است که در بسیاری از حوزه های زندگی، زمانی که دو جامعه تعامل داشته باشند، تأثیر گذار خواهد بود. تقسیم بین فئودالیسم و نظام اجتماعی شرقی، روش های رقابتی تجارت و کشاورزی و سطح ثبات دولت ها منجر به شکاف در حال رشد هر دو شیوه زندگی می شود. تفاوت تمدن غرب و تمدن شرق نه تنها به خاطر موقعیت جغرافیایی بلکه همچنین به خاطر نظام طبقاتی اجتماعی، راه های کسب درآمد و سبک رهبری آنهاست.
زندگی روزمره مردم عادی در غرب و تمدن های شرقی به شدت بر اساس جامعه و تمرکز آن، متفاوت بود. یکی از تفاوت های عمده بین غرب و تمدن های شرقی، فئودالیسم و ارباب منشی بود. این دو پدیده، قشربندی اجتماعی و سبک عمومی زندگی شخصی در شرق را شکل می دادند. سیستم فرماندهی این جوامع با گذاشتن یک ارباب در بالای سر افراد تعریف می شد که مقدار زیادی از زمین ها را در اختیار داشت. ارباب دارای رعیت و دهقانان بود که آنها در زمین هایی که به دست آورده بود به کار گرفته می شدند. این جامعه فئودال، مبتنی بر اصل «هرکس برای خودش» بود و کمکی به توسعه تمدنی نکرد.