به شبگیر چون ریسمان برشمرد
دوچندان که هر بار بردی ببرد.
فردوسی.
دوچندان که رشتی به روزی برشت شمارش همی بر زمین برنوشت.
فردوسی.
- دوچندان شدن ؛ دوبرابر شدن. دو چندان گردیدن. تضاعف. مضاعف شدن. ( یادداشت مؤلف ) : گر بپسندیش دگرسان شود
چشمه آن آب دوچندان شود.
نظامی.
- دوچندان گردیدن یا گشتن ؛ تضعیف. مضاعف کردن. دوبرابر شدن : دزدی بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست
که اگر باز ستانند دوچندان گردد.
صائب.