دوچار

لغت نامه دهخدا

دوچار. [ دُ ] ( عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت. دوبار چهار. || دچار. ملاقات ناگهانی و بدون انتظار. ( ناظم الاطباء ). برخورد. رویاروی قرار گرفتن. ملاقات. ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی مقابل و به اظهار «واو» خطاست. ( غیاث ).
- دوچار خوردن ؛ روبروشدن. مواجه شدن. ملاقات ناگهانی. رویاروی قرار گرفتن. راست آمدن :
کدام صدر اجل دیده ای که با او هم
اجل نخورده دوچاری درین سپنج سرای.
رضاقلیخان هدایت.
- دوچار زدن ؛ ملاقات کردن و گفتگو نمودن. ( ناظم الاطباء ).
- || برخورد کردن. روبرو شدن. دچار خوردن : چون به معبر جیحون رسید جمعی از خواص سلطان از خوارزم می آمدند با او دوچارزدند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). تا چون به استو رسیددر پشته شایقان با لشکر تاتار دوچار زد و با عدد قلیل ساعتی طویل با آن قوم محاربت نمود. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
- || نقش دوشش نشستن. ( آنندراج ).
- دوچار شدن ؛ منازعه و مباحثه کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || مخاصمه کردن و جنگیدن و مبارزه کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || ملاقات کردن یکدیگر را. ( ناظم الاطباء ).
- دوچار گشتن ؛ به یک ناگاه دوکس به یکدیگر رسیدن و در مخاصمه شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) :
هرکه با تو به جنگ گشت دوچار
با ظفر نزد او یکی است هرب.
فرخی.
رجوع به به دچار شدن شود. || ( ص مرکب ) دچار. گرفتار. ( یادداشت مؤلف ).
- دوچار بودن ؛ گرفتار بودن و مبتلا بودن. ( ناظم الاطباء ).
- دوچار شدن ؛ مبتلا شدن. ( ناظم الاطباء ).
- دوچار کردن ؛ مبتلا کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || ملاقات کردن دیگری را در راه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دچار کردن شود. || روبرو و مقابله در جنگ. مخاصمت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم ۲ - ( صفت ) گرفتار مبتلا .

پیشنهاد کاربران

بپرس