دوندگی

/davandegi/

مترادف دوندگی: دویدن، تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش، سگدو

معنی انگلیسی:
legwork, scamper, chasing, running about, drive, (special)effort, rat race

لغت نامه دهخدا

دوندگی. [ دَ وَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی دونده. ( یادداشت مؤلف ). دویدگی و تک و دو. ( ناظم الاطباء ). قِمصی ؛سخت دوندگی. ( منتهی الارب ). و رجوع به دونده و دویدن شود. || کوشش. ( ناظم الاطباء ). سعی و تلاش.جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن ؛ برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

۱ - عمل دونده . ۲ - سعی کوشش : [[ پس از دوندگی زیاد بمقصود رسید ]] .

فرهنگ عمید

تک و دو، عمل دونده.

جدول کلمات

خت

پیشنهاد کاربران

بپرس