دوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) مکر و حیله. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( جهانگیری ). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند :
ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گردد
کنون دایم همی خواند کتاب حیله دوله.
چه این نام حکایتی یا کتابی است متخذ از دَلَّه اسم زنی معروفه به دله محتاله و گمان می کنم یکی از داستانهای الف لیله باشد. ( یادداشت مؤلف ). و در شعر فرخی «کتاب حیله دله » باید خوانده شود. ( یادداشت لغت نامه ).
دوله. [ دَ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) دایره. ( از برهان ( فرهنگ جهانگیری ). || گردباد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). گردباد که آن را دیوباد نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). || زلف. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ازفرهنگ جهانگیری ). پیاله و پیمانه شراب. ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). پیمانه شراب. ( شرفنامه منیری ). || پشته بلند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) :
هر که بر این ره نرود دره ودوله ست رهش
من که بر این شاهرهم برره هموارم از او.
مولوی ( از آنندراج ).
- دوله بر دوله ؛ پر از فراز و نشیب. با پیچ و خم بسیار : شب تاریک و دیو بیغوله
راه باریک و دوله بر دوله.
اوحدی ( از آنندراج ).
|| رفتن سرابالا و سراشیب. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). به معنی دایره نیز آمده است چه قطر دایره را که عربی است در کتب قدیم به پارسی گنج دوله ترجمه کرده اند و گنج به معنی گنجایش است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). || مویه و زاری و فغان و ناله. ولوله و غریو. ( ناظم الاطباء ). فریاد و ناله. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || صدای سگ و شغال را نیز گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). مویه و ناله سگ. ( برهان ).- دوله کردن ؛ صدا کردن سگ و شغال. زوزه کردن :
لیک نزدیک او چنان باشد
که سگ از دور می کند دوله.
فرخی ( ازجهانگیری ).
بیشتر بخوانید ...