دولا

/dollA/

معنی انگلیسی:
of double thickness, two-ply, twofold, replicate, double, two-ply

لغت نامه دهخدا

دولا. ( اِ ) سبوی آب. ( فرهنگ اوبهی ) ( از لغت فرس اسدی ). سبویی که در آن آب یا شراب کنند. ( ناظم الاطباء ). سبوی آب و شراب را گویند. ( برهان ) :
ز دولا کرد آب اندر خنوری
که شویدجامه را هر بخت کوری.
شهابی ( از لغت فرس اسدی ).
مؤلف پس از نقل این بیت می نویسد: «شاید دولا مخفف دولاب باشد به معنی چرخ چاه آب ، زیرا سبو نیز ظرفی است نه بسیار بزرگ و از سبو در خنور آب ریختن برای رخت شستن هر بخت کور درست نمی نماید و یا به معنی جوی و نهر و رود ویا چاه آب است و خنور که به معنی مطلق ظرف است در اینجا مانند خمی یا تغاری یا دوستکانی بزرگی است چه هر بخت کور یعنی مطلق بخت کوران از آب یک سبو که مثلا در کاسه ای ریخته شود جامه نتوانند شست ؟». ( یادداشت مؤلف ).

دولا. [ دُ ] ( ص مرکب ) دوتاه. ( ناظم الاطباء ). کوز. کوژ. منحنی. دوتاه. دوتا. خم. بخم. خمیده. دوتو. دوتوی. دوته. ( یادداشت مؤلف ). || مضاعف و دولای. ( ناظم الاطباء ).
- دولا شدن ؛ خمیدن. دوتو شدن. خم شدن. خم آوردن. دوتا شدن. منحنی شدن. ( یادداشت مؤلف ).
- دولا کردن ؛ خماندن. خم کردن. دوته کردن. تا کردن به دو. دوتو کردن. دوتا کردن. خم دادن و شکستن یک جزء از ریسمان یا جامه و کاغذ و امثال آن را بر روی جزء دیگر. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

دوتا، تاشده، خمیده.

واژه نامه بختیاریکا

کُت ( به ) کُتی

مترادف ها

geminate (صفت)
جفت، دوتا، دولا، توام

dual (صفت)
دو جنبه ای، دوتایی، همزاد، دولا، توام، دو واحدی

double (صفت)
دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا

duplex (صفت)
دوتایی، مضاعف، دولا، دولایی، دو رشته ای، دوسمتی

reclinate (صفت)
دولا

two-ply (صفت)
دولا، دولاتاب

فارسی به عربی

ضعف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دولادولادولا
دولا کوتاه شده ی دو تاه
دولا = دوتاه
دولایک کلمۀ ترکی است دولا فعل امر دولاماک=تاکردن، خم کردن، بهم امیختن، پیچیدن، بسته بندی کردن، تابیدن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن، حلقه زدن، چرخاندن، برگرداندن، برگشتن، دور چیزی گرداندن، پوشش دادن،
...
[مشاهده متن کامل]
و. . . - داشینا دولا=دورش بپیچان - داشینا دولان=دورش حلقه بزن، دورش بپیچ - ایزا دولان=به عقب برگرد - من دولانجاک=من برمی گردم - داشینی دولا=دور آن را بپوشان ( بسته بندی کن ) - دولاما = دلمه، دور پیچ ( مثل: دلمه برگ انگور، دلمه بادمجان، و. . . ) - باشینگا دولانایین= دور سرت بگردم، دورت بگردم - کلمات مرتبط فارسی انگلیسی با ترکی:poladabady@blogfa. com

دولاییدَن.
دولایاندن.