ز دولا کرد آب اندر خنوری
که شویدجامه را هر بخت کوری.
شهابی ( از لغت فرس اسدی ).
مؤلف پس از نقل این بیت می نویسد: «شاید دولا مخفف دولاب باشد به معنی چرخ چاه آب ، زیرا سبو نیز ظرفی است نه بسیار بزرگ و از سبو در خنور آب ریختن برای رخت شستن هر بخت کور درست نمی نماید و یا به معنی جوی و نهر و رود ویا چاه آب است و خنور که به معنی مطلق ظرف است در اینجا مانند خمی یا تغاری یا دوستکانی بزرگی است چه هر بخت کور یعنی مطلق بخت کوران از آب یک سبو که مثلا در کاسه ای ریخته شود جامه نتوانند شست ؟». ( یادداشت مؤلف ).دولا. [ دُ ] ( ص مرکب ) دوتاه. ( ناظم الاطباء ). کوز. کوژ. منحنی. دوتاه. دوتا. خم. بخم. خمیده. دوتو. دوتوی. دوته. ( یادداشت مؤلف ). || مضاعف و دولای. ( ناظم الاطباء ).
- دولا شدن ؛ خمیدن. دوتو شدن. خم شدن. خم آوردن. دوتا شدن. منحنی شدن. ( یادداشت مؤلف ).
- دولا کردن ؛ خماندن. خم کردن. دوته کردن. تا کردن به دو. دوتو کردن. دوتا کردن. خم دادن و شکستن یک جزء از ریسمان یا جامه و کاغذ و امثال آن را بر روی جزء دیگر. ( یادداشت مؤلف ).