دوغی

/duqi/

لغت نامه دهخدا

دوغی. [ ی ی / ی ] ( ص نسبی ) منسوب به دوغ که به معنی شیر چربی گرفته است. ( از لباب الانساب ). || منسوب به دوغ که از ماست و کره جدا شده و به آب آمیخته است. || منسوب به دوغ که ماست آمیخته به آب بسیار است. || کسی که در خیابانها و کوچه ها و جاهای دیگر فروختن دوغ پیشه دارد.

دوغی. [ ی ی / ی ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن یوسف دوغی ، مکنی به ابوصادق. راوی است و از ابوبکر اسماعیلی و دعلج بن احمد و جز آن دو روایت دارد و به سال 417 هَ. ق. درگذشته است. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

منسوب به دوغ که به معنی شیر چربی گرفته است .

پیشنهاد کاربران

در کارچان ( فارسی دوانی ) به رنگ قرمز دوغی، دوقی گفته می شود.

بپرس