دوشادوش

/duSAduS/

معنی انگلیسی:
alongside, collateral

لغت نامه دهخدا

دوشادوش. ( ق مرکب ) صفی با افرادی بهم پیوسته. دوش بدوش. دوش بادوش. شانه بشانه. ( ناظم الاطباء ). همدوش. همراه. همبر. در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش سربازان به جنگ پرداختند. ( یادداشت مؤلف ) :
تا رسیدند هر دو دوشادوش
به بیابانی از بخار به جوش.
نظامی.
هرکجا روی آورم بخت سیه همره بود
گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من.
( یادداشت مؤلف ).

دوشادوش. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) ( مرکب از «دوش » ریشه مضارع دوشیدن ) دوش ها بدوش. دوشیدن از پس دوشیدن. دوشیدن پشت سرهم. لاینقطع دوشیدن. || در بیت زیر ازسوزنی ظاهراً معنی پیاپی و متصل می دهد :
تا سخن طفل بود شاعر دانا دایه
خاطرش پستان زو شیر خورد دوشادوش.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

دوش هابدوش . دوشیدن از پس دوشیدن .

فرهنگ عمید

شانه به شانه.

پیشنهاد کاربران

بپرس