دوش کردن

لغت نامه دهخدا

دوش کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شب گذشته را احیا نمودن. شب حاضر را به جای شب گذشته داشتن :
اگر نوش تو زهر کرد این فلک
به دانش تو زهر فلک نوش کن
اگر دوش از تو به غفلت بجست
بکوش و از امشب یکی دوش کن.
ناصرخسرو.
|| خواب دیدن. || واقع شدن. || دچار شدن. || راست افتادن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شب گذشته را احیا نمودن .

پیشنهاد کاربران

بپرس