دوش برزدن. [ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از شادی کردن است. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). جنبانیدن شانه از شعف و خوشحالی. ( ناظم الاطباء ). || ظاهراً کنایه از مغرور شدن و خویشتن را گم کردن باشد. ( از آنندراج ). مغرور بودن. ( ناظم الاطباء ) : بی سران را سر و گردن مفراز برمزن دوش که ما را چه غم است.