دوستاق بان

لغت نامه دهخدا

دوستاق بان. ( اِ مرکب ) سجان. دوستاخ بان. زندانبان. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ بان و زندانبان شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) زندانبان

فرهنگ معین

[ تر - فا. ] (ص مر. ) زندانبان .

پیشنهاد کاربران

: نگهبان زندان. زندان بان. .
نمونه: دوستاقبان است، خطیب است. ( کلیدر ج ۱۰ص۲۷۳۰ )

بپرس