دوستاری


معنی انگلیسی:
camaraderie, endearment, friendship

لغت نامه دهخدا

دوستاری. ( حامص مرکب ) صفت و حالت دوستار. دوستداری. دوستی. یاری. محبت و مهرورزی و مهربانی. رفاقت و خیرخواهی و خواهانی. ( از یادداشت مؤلف ) :
همیشه بنده و دوستار بوده است خداوند را و به سبب این دوستاری بلاها دیده است [ حصیری ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166 ).
دانی که ز دوستاری خویش
باشد دل دوستان بداندیش.
نظامی.
رجوع به دوستار و دوستدار شود.

فرهنگ فارسی

یاری رفاقت دوستداری .

مترادف ها

amateurism (اسم)
دوستاری

پیشنهاد کاربران

بپرس