دوست گردیدن

لغت نامه دهخدا

دوست گردیدن. [ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) محبوب شدن. ( یادداشت مؤلف ). لیط. لوط: شرس ؛ دوست گردیدن نزد کسانی. ( منتهی الارب ). مورد محبت قرار گرفتن. || محب کسی گشتن. رفیق و یار و غمخوار او شدن. محبت پیدا کردن به کسی. مهربان شدن. دوست شدن. رفیق شدن. ( از یادداشت مؤلف ) :
دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. ( گلستان ). هر بدی که توانی با دشمنان مکن که روزی دوست گردند. ( گلستان ). هر آن دشمنی را که بر وی احسان کنی دوست گردد. ( گلستان ).
با دوست چو بد کنی شود دشمن تو
با دشمن اگر نیک کنی گردد دوست.
شاه سنجان ( از امثال و حکم ).
- امثال :
دشمن دوست نگردد. ( جامع التمثیل ).

فرهنگ فارسی

محبوب شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس