دوست کردن

مترادف ها

friend (فعل)
دوست کردن، یاری نمودن

فارسی به عربی

صدیق

پیشنهاد کاربران

تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی سنگ را با شیشه الفت میتوان دادن
در آن ساعت که پای کارسازی در میان باشد.
میرزا شمس الدین شهرستانی ( از آنندراج ) .
آمیختگی دادن

بپرس