دوزیدن. [ زی دَ ] ( مص ) دوختن. ( آنندراج ). به معنی دوختن استعمال می گردد ولی چندان معمول نیست. ( ناظم الاطباء ): صرب ؛ بریدن چیزی را و دوزیدن. ( منتهی الارب ). رجوع به دوختن شود.
فرهنگ فارسی
دوختن
فرهنگ عمید
= دوختن١
واژه نامه بختیاریکا
( دو زِیدِن ) دوغ زدن. کنایه از آزمودن؛ آزمایش کردن. مثلاً دوته زیدمِه یعنی آزمایشت کرده ام
پیشنهاد کاربران
شاید ریشش از دوز در ترکی که یعنی درست و دوزلدمخ یعنی درست کردن و منظم کردن باشه